بسم الله الرحمن الرحيم
و لا تحسبن الذين قتلوا فی سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
مپنداريد کسانی که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه زنده اند و پيش خدای خود روزی می خورند.
می دانم اکنون که اين وصيت نامه را می خوانيد بسيار ناراحت می باشيد اما بايد در راه اسلام اين مشکلات را تحمل کرد. به نام الله ياری دهنده انقلاب اسلامی و نابود کننده دشمنان و با سلام حضور حضرت مهدی(عج) و نائب بر حقش امام خمينی.
شما مردم غيور و انقلابی که شايد اين آخرين سلام باشد من بر اساس مسئوليتی که در برابر انقلاب اسلامی و خون شهيدان و مجروحين و معلولين داشتم اين راه را برگزيدم و به جبهه رفتم و به جنگ عليه ضد خدا و خلق خدا ميهن اسلامی پرداختم اين راه را با تشخيص و شناخت کامل انتخاب کردم که همواره تشخيص وظيفه مقدم است بر انجام دادن آن چه بسا افراد که حاضرند به وظيفه عمل کنند اما وظيفه را تشخيص نمی دهند. وصيت به پدرم: پدرجان آيا هيچ می دانی که راهی را که انتخاب کرده ام آگاهانه است و بعد از انتخاب راه به جبهه رفتم تا دين خود را نسبت به خدا و مردم ادا کرده باشم پس از اين رو ناراحت شهادت من نباش آيا يادت هست چقدر خوشحال بودم که به جبهه بروم انگار ديگر نويد پيروزی من و شما نزديک شده بود پدر جان بدان که با خدا معامله بزرگی انجام داده ای اميدوارم که مرا ببخشيد و حلال کنيد که فرزند بی توجهی نسبت به زندگی و اطاعت از فرمان پدر و مادر بودم.
وصيت به مادرم: مادر من تمام بيداريها و بی خوابيهای تو را در شب های بلند زمستان از ياد نمی برم که تا صبح بيدار می نشستی. چه زحمتها و رنجها کشيدی تا من به اين سن رسيدم مادر جان از تو می خواهم که بعد از شنيدن خبر شهادتم ناراحت نشوی و خوشحال باش از اينکه يکی از فرزندانت را در اين راه دادی تا به شهادت برسد و اکنون تو مقام زنهائی چون زينب را داری مادر برای من اصلاٌ نمی خواهم که گريه کنی چون باعث خوشحالی دشمنان ما می شود و تنها آرزوی من شهيد شدن در راه خدا بود مادر جان اگر می خواهی گريه کنی برای علی اکبر امام حسين گريه کن واما وصيت من به برادر و خواهرانم اين است که محمد علی جان راه برادرت را ادامه بده و مبادا به ندای هل من ناصر ينصرنی امام زمان خود جواب مثبت ندهی بلکه تو هم بايد مثل برادرت راه شهادت را انتخاب کنی و وصيتم به خواهرانم اين است که زينب وار داغ برادر خود را تحمل کنيد.
وصيت به مردم: هر چند من کوچکتر از آنم که بتوانم سخنی بگويم ولی وصيتم به جوانان قهرمان کنجدجان اين است که بروند به جبهه و جای شهيدان را پر کنند چون وظيفه شرعی است و وصيت آخر من اين است که پدر و مادر عزيزم اگر جسد من به دست شما نرسيد ناراحت نباشيد زيرا در اين راه بايد سرها عاريه داد و بدنها در آتش سوخت و تکه تکه شد واز اين خانواده های داغدار چون شما زيادند و بدانيد که جسدهای شهيدان را ياران مهدی به خاک می سپارند.
ارسال دیدگاه
این جا کربلا، در سرچشمۀ جاذبه ایی که عالم را به محور عشق نظام داده است.