قسمتی از وصیت نامه:
ای مردم از اطاعت امام غافل نشويد که در صورت عدم فرمانبرداری از او و کفران اين نعمت عظيم و عزيز خدا شما را معذب می کند.
به دانش آموزان وصيت می کنم که مجدانه بکوشند که اسلام و ميهن اسلامی به وجود شما احتياج دارد شماييد که گردانندگان چرخ ايران و اسلاميد.
بياموزيد و همگام با آموزش خود را تزکيه کنيد.
وصیت نامه شهید:
بسم رب الشهداء و الصديقين
ان الله اشتری من المومنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنه يقاتلون فی سبيل الله فيقتلون وعدا عليه حقا فی التوريه و الانجيل و القرآن و من اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببيعکم الذی بايعتم به و ذالک هو الفوز العظيم. سوره توبه آيه 111
خدا جان و مال اهل ايمان را به بهشت خريداری کرده آنها در راه خدا جهاد می کنند که دشمنان دين بکشند يا خود کشته شوند اين وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات وانجيل و قرآن ياد فرموده است و از خدا باوفاتر به عهد کيست؟ ای اهل ايمان شما به خود در اين معامله (خريداری بهشت ابد بجان و مال) بشارت دهيد که اين معاهده با خدا به حقيقت سعادت و پيروزی بزرگی است. وای که چه معامله پرسودی که خداوند با کرامت خود بنده اش را مورد لطف قرار داده و چنين لياقتی به او عطا کرده و آنقدر روی را به درجات عالی سوق داده که مشتری وی شده اما نه از برای انتفاع خويش که او مولاست و آنچه در زمين و آسمان است او اوست، بلکه به خاطر نجات بنده اش از عذاب آخرت و آمرزش خطاهای مرتکب شده و نافرمانيها و عصيانش در برابر خالق.
شهداء به چنين معامله ای تن در داده و ندای پروردگارشان را لبيک گفته و با کمال خلوص و از روی آگاهی به ملاقات خدايشان شتافتند و کالای جانشان را که همانا عزيزترين چيزشان و نه عزيزترين عزيزترينشان الله و اسلام و رسول و ائمه و پس از آنها ولی امر و نائب امام زمان واجل مراجع و آينه تمام نمای اسلام و حسين زمان و اشرف امکان خمينی، اری خمينی را می گويم معشوقم و محبوبم و بهتر از جانم و مرادم و مرجعم و پدرم و رهبرم و فرماندهم را که چون ندای اسلام والله از حلقوم پاک اين سلاله حليت پيامبر برون شد طاغوتيان عليه او که نه عليه اسلام شورش آغازيدند.
آری شهدا بودند که به ندای هل من ناصرا ينصرنی حسين زمان خمينی پاسخ مثبت داده و به او برخاستند و جوشيدند و کوشيدند و جهاد فی سبيل الله را اختيار کردند و خط سرخ حسينی را طی نموده مرگ را به اسارت خويش درآوردند و آنانند انتخابگرانی راسخ که شهادت را برگزيدند و در دنيا رستگار شدند که در دنيا خونشان می جوشد و انسانها را به تحرک وا می دارد و در آخرت اين گروهند که خداوند آنان را متنعم گردانيد.
با توجه به مراتب فوق و با علم و آگاهی بر آن شدم که به مبارزه با کفر جهانی به ستيز برخواسته و فرمان الهی را که فرمود: واقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوکم و الفتنه اشد من.... سوره بقره
و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و يکون الدين الله. (بکشيد کافران و مشرکان را هر کجا آنان را يافتيد آنها را از وطنهايشان آواره کنيد همانگونه که آنها شما را از وطنهايتان آورده کردند که فتنه ای که آنان دارند بيشتر و سختر از جنگ است و آنقدر از مشرکان بکشيد که نام و نشان آنها از روی زمين برداشته شود و همه را دين و آيين خدا فرا گيرد.
وقتيکه به اين منظور شرکت در جبهه از خانه بيرون شدم در مقابل بسيج مسئله ای ايجاد شد و مرا نسبت به تصيمی که داشتم مردد نمود، متوسل به استخاره شدم و مخلصانه از خدا خواستم که مرا به راهی که مصلحت من و رضای او در آن است هدايت فرمايد و مرا به خود وانگذارد. پس از اينکه قرآن را گشودم اين آيه افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الينا لا ترجعون (آيا چنين می پنداريد که شما را بيهوده آفريديم و شما به سوی ما باز نمی گرديد) با مشاهده اين آيه مرگ را به خاطر آوردم و مويدی را که قرآن می داد يعنی بازگشت تمامی انسانها به سوی او بلا استثنا و خوب طبيعی بود در چنين موقعيتی که من داشتم يعنی عازم و آماده برای عزيمت به جبهه آمدن اين آيه را حمل بر شهادت کردم برای يک لحظه از شادی در پوستم نمی گنجيدم زيرا پنداشتم شهيد می شوم اما آنگاه به خود آمدم، گذاشته ام را به ياد آوردم که همچون شب تيره و سياه و انبوه گناه را که در هر صورت چنين لياقتی يعنی شهادت را از من سلب می نمود متحير ماندم که خدايا من چيستم و اين آيه چه می گويد در همين اثنا به ياد آوردم عنايت الهی را و لطف و رحمت او را نسبت به بنده نادمش و با توکل بر خدا عازم شدم و اکنون که وصيت نامه را می نويسم در شهرک دار خوئين مستقريم و در جوار هزاران بنده مخلص خدا و شيفته امام زمان و همگی عاشقانه منتظر صدور فرمان حمله هستيم و شبها بچه ها دور هم جمع شده و دعا توسل و زيارت عاشورا و نوحه می خوانند واز خدا می خواهم که خداوندا وجودم که در اين مدت بيست و دو سال عمر فايده ای به اسلام نرساند مرا به فيض شهادت نائل کن که خونم موجب ايجاد تحرک شود. آری پدر و مادر و همسر و خواهر و برادر و فرزند من صحنه، صحنه آزمايش است هر کس را به گونه ای می آزمايد و شما را نيز اينگونه. شايد خدا به من لطف کند و بر من منت نهد و سعادت شهادت را نصيبم کند. لذا برايم زياد شيون و زاری نکنيد و به من جوان ناکام نگوئيد که نيک به کام رسيدم و ديگر اينکه مگر اين اراده خدا نيست که بر شهادت من تعلق گرفته در مقابل خواستنش تسليم باشيد و چنانچه او می خواست می توانست مرا با سلامت ظاهری در ميان شما برگرداند....
پدرم تو در محضر خدائی و در معرض آزمايش ، بايد درک کنی که حسين(ع) وقتی سر علی را به دامن گرفت و او را قربانی کرد تا اسلام قربانی نشود چگونه بود وگر شماها تمامی مسلمانان را می گويد نيستيد که ندا در می دهيد: ياليتنی کنت معکم و افوز فوزا عظيما (ای شهداء کاش با شما بوديم و همراه شما به شهادت می رسيديم) حال که فرزندان شما به اين فوز مفتخر شده اند شما را چه شده که اين چنين بر سينه و سر می زنيد. و تو ای مادرم، ای بهتر از جانم ای کسی که هرگز نتوانستم تو را بشناسم و ذره ای از دريای مشقات و زحماتت را جبران نمايم از تو عذر می خواهم اما تو شاد باش به اينکه قيامت در مقابل فاطمه زهرا و ام ليلی مادر علی اکبر رو سفيد خواهی بود چون تو هم به سهم خويش دينت را به اسلام ادا کردی و همچون آنها جگر گوشه ات را قربانی اسلام کردی. از شما طلب عفو و بخشش می نمايم و اما تو ای همسرم ای کسی که هرگز حقی را که بر گردنم داشتی ادا نکردم و از ابتداء ازدواجمان محکوم اخلاق و رفتار من بودی و هيچگاه ادعائی بر من نکردی و هميشه مرا يار بودی هر لحظه به ياد شوهرت افتادی، حنظله را بياد آر و همسرش را که در اولين شب عروسی از او جدا شد و همگام با رسول اکرم به جنگ با کفار شتافت و به درجه شهادت نائل آمد زيرا پدر و مادر و همسر عزيزند اما اسلام عزيزتر از آنهاست و ديگر امانتی را که هنگام سفر به جبهه توسط نامه به يکی از دوستانم دادی از او بگير و انشاءالله احسانم فرزند صالحی شد آنرا به عنوان هديه پدرش به او تقديم کن. و تو ای طفل کوچکم احسان يکسال و چند ماهه ام از تو عذر می خواهم که در کودکی بی آنکه حتی قيافه پدرت را ببينی ظاهرا يتيم می شوی و سايه او از سرت کم می شود اما بدان که تو پدری بزرگوار و مهربان داری که چشم تمامی يتيمان به او و دلشان به او خوش است که نه تنها مانند پدر که بيش از او بر تو ولايت دارد زيرا فقط در کودکی ولی توست اما تو ولی تمامی عمر بر تو ولايت دارد ای فرزندم چون بزرگ شدی خطوطی را که من بر اين کاغذ نگاشتم خواهی خواند به تو سفارش می کنم که راه پدرت را ادامه دهی و از خمينی که خدا را به خون شهداء سوگند می دهم که عمر وی را تا ظهور حضرت مهدی (عج) زياد کند، دست نکشی و فرمان او را مو به مو اجرا کنی و اين را نيز بدان که پدرت به دست آمريکای جانی کشته شد و تو بايد سلاحش را برگيری و برای رضای خداوند انتقامجوئی با آن بجنگی و خط سرخ او که همانا خط خمينی است دنبال کنی. و شما ای خواهران زينب وار رسالت خون من را به دوش کشيد و زينب را به ياد آوريد آن لحظه که عاشورا در گودال قتلگاه ميان نيزه پاره ها به دنبال جسد تکه تکه و بی سر برادر می گردد.
لذا شما هم چون او استقامت کنيد و از شما برادرانم می خواهم که مخلصانه در راه اسلام و برای خدا بکوشيد و خويش را مقيد به دنيا نکنيد. از تمامی اعضای خانواده ام می خواهم که چون مرا به ياد آرند برايم نماز بگذارند و از خدا طلب آمرزش کنند به شما ملت قرآن ملتی که امام مدعی است تاريخ از صدر اسلام تاکنون مسلمانانی و ايثارگرانی چون شما به خود نديده، بهوش باشيد در مقابل زالوهائی که بی رحمانه در حالی که جوانان از کل سرمايه و هستی خود يعنی جانشان می گذرند پدران و مادرانشان مورد تجاوز اين از خدا بی خبران قرار می گيرد گرانفروشان و کم فروشان و محتکران اين منافقان مسلمان در مقابل اينان بايستيد زيرا اين يک وظيفه است.
ای مردم يک آن از اطاعت امام غافل نشويد که در صورت عدم فرمانبرداری از او و کفران اين نعمت عظيم و عزيز خدا شما را معذب می کند.همشهريانم و شما ای تمامی کسانی که مدعی پيروی از خط شهدائيد يک شهيد پيدا کنيد که بهشما در مورد غير از امام توصيه کرده باشد تمامی کسانی که برای رضای خدا قدم بر می دارند محترمند اما امام، امام است و ولی فقيه اين را از مغزتان بيرون کنيد که خدای ناخواسته بخواهيد کسی را در مقابل او قرار دهيد آيت الله منتظری، و مشکينی و رفسنجانی و خامنه ای و تمامی اين شاگردان امام انسانهای بزرگوار و بازوان اويند. مبادا ناآگاهانه توهينی به آنها بکنيد اينها بزرگند و اگر نغمه ای از خود روحانيت عليه اينها بر می خيزد بدانيد از دهان کسانی همچون کاظم شريعتمداری بيرون می آيد و او را بکوبيد و در برابرش بايستيد و مبادا خودتان هم با آنان هم صدا شويد واگر شديد چون آن مرجع آمريکائی رسوا خواهيد شد در آخرين قسمت از قشر محصل مخصوصا محصلين راهنمائی اين نونهالائی که بهترين لحظات عمرم زمانی بود که با شما می گذراندم وصيت می کنم که مجدانه بکوشيد که اسلام و ميهن اسلامی به وجود شما احتياج دارد و همانگونه که می دانيد اين مسئله يک واجب کفائی است که اگر در کشور اسلامی کشاورز و يا دکتر و يا محصل و يا هر شغلی که نياز بود بر تک تک افراد است که بکوشند و اين کمبود را پر کنند و خلاصه اين شمائيد که گردانندگان چرخ ايران و اسلاميد بياموزيد و همگام با آموزش خود را تزکيه کنيد. همگی را به خدا می سپارم و اميدوارم توفيق بندگی و خلوص نيت و خدمت در راهش را همانا راه شهدا است به شما عنايت فرمايد. والسلام
قربانی راه خداسيد عباس نوربخش
خدايا خدايا تو را به جان مهدی، تو را به خون شهيد، تو را به اشک يتيم، به مادران نالان، به همسران گريان، تا انقلاب مهدی خمينی را نگهدار.
السلام عليک يا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک عليک منی سلام الله ابدا ما بقيت و بقی الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزيارتکم .
با سلام به محضر بزرگ مرجع عالم تشيع و رهبر تمامی مستضعفين زير سلطه در سرتا سر گيتی و درود بی حد و پايان به روان مطهر شهداء عزيز از صدر اسلام تا کربلا تا عمليات خيبر، عزيزانی که رفتند که اسلام بماند و رفتند تا زور نباشد و پا به ميدان نبرد نهادند به عشق لقاء به احد الحسنين و به فرمان امامشان برای اداء تکليف يعنی دفاع از اسلام وارد صحنه کارزار شدند نه به اميد پيروزی با اين هدف به صحنه آمدند حال اگر پيروز شدند بسی مايه افتخار که برای اعتلای کلمه لا اله الا الله شمشير زده اند و اگر شهيد شدند بنا به وعده الهی با خدا معامله کرده و در ازای دادن جان غنيمت گرانبهای بهشت را دريافت داشته اند و وقتی با علم و آگاهی و از روی اعتقاد جنگيدند برنده جنگ می شوند کما اينکه تاکنون شاهد بوده ايم که با وجود اينکه دشمن از پيشرفته ترين سلاحها برخوردار است اما در مقابل ايمان عظيم لشکر اسلام شکست می خورند زيرا اينان مسلح به ايمانند اکنون که با اکراه دست به قلم بردم که نامه ای بنويسم و نه وصيت نامه، زيرا که قبلا چندين بار وصيت نامه نوشته بودم و به اين نتيجه رسيدم که در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ديگر تصميم گرفتم وصيت گرفتم وصيت نامه ننويسم زيرا همه آنهائی که من در شهرم با آنها برخورد داشته ام از اعتقاد من در مورد مسائل سياسی گلپايگان آگاهند و می دانند من راضی نيستم رو به صفاتی که تا ديروز به آيت اله منتظری که بنا به نظريات فقهای بزرگ چون شهدای محراب و حضرت حجه الاسلام طاهری لباس زيبای ولايت بعد از امام به تن او زيبنده است می دادند اکنون در لوای پست امامت جمعه برای کسب وجهه در مراسم آنانی که دقيقا از آنها اطلاع دارند شرکت کنند، بگذريم زيرا گفتنی ها را شهداء گرفته اند و ديگر عامل می خواهد وبنده.
خانواده عزيزم، پدرو مادرم, همسرم و دو فرزندم احسان و سلمان و تمامی خواهران و برادرانم اميدوارم که از دوری فرزند و همسر و پدرو برادر خود نگران نباشيد و ما از لحظه ای که پا به دانشگاه عظيم و انسان ساز جبهه می نهيم فرا می گيريم چگونگی زيستن و درس تقوی را می آموزيم و انسان تمام معنی اينجا می بينيم وانسان شدن را تمرين می کنيم لذا شما خوشحال از اين باشيد و راضی به رضای خدا که اگر اجل فرا رسد انسان را در هر حال باشد در کام مرگ می کشد و من دعايم هميشه اين است که خدايا اگر مرگ من فرا رسد مرگم را شهادت قرار ده و اگر خداوند چنين لطفی را حق من کرد شما ناراحت نباشيد، اميدوارم از دو فرزندم خوب نگهداری کنيد و از کودک معصومم سلمان عذر می خواهم که باوجود مرض بزرگی که داشت و قصد داشتم بعد از 22 بهمن سالگرد انقلاب او را به دکتر ببرم ولی مسئله عمليات پيش آمد و چون اسلام بر همه چيز افضل است نتوانستم چکار بکنم و شما حتماٌ اين کار را بکنيد و من اگر آرزوی زيارت مرقد اباعبدالله بر دلم نماند برای او دعا می کنم. خدمت تمامی اعضای خانواده سلام می رسانم و دستشان را می بوسم والتماس دعا دارم و ضمناٌ مدت سه ماه روزه و يکسال نماز برايم بخوانيد.
والسلام علی عبادالله الصالحين الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا.
خدايا خدايا تو را به جان مهدی تا انقلاب مهدی حتي کنار مهدی خمينی را نگهدار
شهيد سيدعباس نوربخش
شهيد سيد عباس نوربخش در شهرستان گلپايگان در يک خانواده ای مذهبی و روحانی متولد شد. پس از اخذ فوق ديپلم به عنوان دبير راهنمائی به استخدام آموزش و پرورش گلپايگان درآمد ودر سال 1362 داوطلبانه به جبهه های جنگ اعزام گرديد که در همان سال در منطقه ی جفير به درجه ی رفيع شهادت نائل آمد. از شهيد نوربخش دو فرزند پسر به يادگار مانده است.