بسم رب الشهداء و الصديقين
و من يهاجر فی سبيل الله يجد فی الارض مراغما کثيرا وسعه و من يخرج من بيته مهاجرا الی الله و رسوله ثم يدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله و کان الله غفورا رحيما
هر کس در راه خدا از وطن خود هجرت کند در زمين برای آسايش و گشايش کارهايش جايگاه بسيار خواهد يافت و هر گاه کسی از خانه خويش(از شهر خويش) برای هجرت به سوی خدا و رسول و (حفظ مقام ايمان) بيرون آيد در سفر مرگ وی را فرا رسد اجر و ثواب چنين کسی بر خداست (يعنی به يقين خدا بر او رحمت و تفضل خواهد کرد) و خدا پيوسته بر خلق آمرزنده و مهربان است.
با نام خدا و با ياد خدا وصيت نامه خود را شروع می کنم به نام کسی که او را می پرستم و به نام او که ما را آفريد و روزی داد و به نام کسی که ما را وحدت و يگانگی و ايمان و قدرت داد تا با دشمنان دين و اسلام بجنگيم و با درود بر يگانه منجی عالم بشريت فرزند زهرا (س) حضرت حجت ابن الحسن مولا امام زمان (عج) و با سلام بر نائب برحقش رهبر تمام شيعيان جهان امام خمينی و با درود و سلام بر تمامی شهدای اسلام از بدر واحد و حنين تا والفجر و با تبريک و تهنيت بر تمامی خانواده های شهداء و با تبريک بر خانواده های رزمندگان که در جبهه های نور عليه ظلمت هستند.
اول بر اين نکته اشاره می کنم که همچنان با هدف عالی و گامهای راسخ و استوار در راه خدا آمده ام و کشته شده ام و در برابر گناهان شرمسارم که نام شهيد بر روی خود بگذارم چون من خيلی گنهکارم. لحظه ها می گذرد و شب از پی روز درمی آيد و روشنائی روز ظلمت را در هم می شکافد و سياهی های ما هميشه رو به زوالند و ما نيز منتظر روشنائی فجر که ابدی است و نيست نشدنی. اينک که لحظات آخر عمرم را می گذرانم چقدر زيباست روحم, و چقدر عالی است فکرم, چقدر والاست روانم, من می روم و با رفتنم به تمامی خفتگان تاريخ هشدار می دهم که بيدار شويد که اين صبح بر قريب صبح نزديک است من می روم و با رفتنم به تمام ظالمان تاريخ هشدار می دهم که انسان شويد (ان الله يحب الظالمين) من می روم و با رفتنم به تمام غيرمسلمانان تاريخ هشدار می دهم که مسلمان شويد که بزودی مهدی (عج) می آيد و روسياهی شما نمايان می گردد. آری من می ميرم و می سوزم و با سوختنم شعله های نورانی می افکنم و ظلمت ها را به روشنائی مبدل می کنم. آری من می روم تا به همه ماندگان نيز بفهمانم که رفتن در راه خدا موت نيست بلکه حيات است و مرگ نيست بلکه زندگی جاويد است و نيست شدن نيست بلکه از ماديات به معنويات پيوستن است. خدايا بارالها پروردگارا, معبودا, معشوقا مولايم من ضعيف و ناتوان که تحمل درد و از دست دادن پاهايم را ندارم چگونه تحمل عذاب تو را می توانم بکنم خدايا مرا ببخش از گناهان من درگذر تو کريم و رحيم هستی خدايا ما با تو پيمان بسته ايم که تا پايان راه برويم و بر پيمان خويش همچنان استوار مانديم من با امام خمينی ميثاق بسته ام و به او وفادارم زيرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندين بار مرا بکشند و زنده ام کنند دست از او بر نخواهم کشيد. ملت مسلمان, راه سعادت بخش حسين(ع) را ادامه دهيد و زينب وار زندگی کنيد. برادران استغفار و دعا را از ياد نبريد که بهترين درمانها برای تسکين دردهاست و هميشه به ياد خدا باشيد و در راه او قدم برداريد و هرگز دشمنان ميان شما تفرقه نياندازند و شما را از روحانيت متعهد جدا نکنند که اگر چنين کردند بدبختی مسلمانان روز جشن ابرقدرتهاست حضورتان را در جبهه های حق بر عليه باطل ثابت نگهداريد. در امام بيشتر دقيق شويد و سعی کنيد عظمت او را بيابيد و خود را تسليم او سازيد و صداقت واخلاق خود را همچنان حفظ کنيد. اگر فيض شهادت نصيبم گشت آنان که پيرو خط سرخ امام خمينی نيستند و به ولايت او اعتقاد ندارند بر من نگريند و بر جنازه من حاضر نشوند اما باشد که دماء شهدا آنان را نيز متحول سازند و بر رحمت الهی نزديکشان کند برادران و خواهران عزيزی که چشم اميد اسلام و امام به شماست وای برادران بسيجی سخنی هم با شما دارم و آن اينکه ما نبايد فقط بسيجی و يا سپاهی تنها باشيم و خودمان را در آموزش يا ديگر برنامه ها خلاصه کنيم بلکه ما بايد يار مظلومان و دشمن ستم گران و پدر يتيمان باشيم ما بايد گردنکشان تاريخ و محيط خويش را به خاک بماليم و ما به ياد همدرد دردمندان نيمه شبهای سياه تاريک باشيم و خلاصه ما بايد همدم کسانی باشيم که از بی کسی به خدا رو می آورند و بالاخره هميشه به فکر مستضفعان و خدمت به آنها باشيم و ديگر سخنم با ياران با وفايم و دوستان عزيزم که در تنهائی مرا ياری می کردند می باشد. شما ای مجاهدان بزرگ و ای زاهدان شب و ای شيران روز که صدای گريه اتان در شبها به گوش ملائکه ها می رسد و صدای غرش نعره هايتان در روز تفکر دشمنان اسلام را گرفته به هوش باشيد که شيطان در کمين شماست و با خدا باشيد که خدا نيز در روز قيامت در کمينگاه است و مبادا دست از خط حزب الله که همان خط امام است برداريد و با هم باشيد و اتحادتان از بين نرود که دشمنان در انتظار تفرقه هستند وبس.
وصيتی به پدر و ماردم:پدر و مادر عزيزم که عمر پربهايتان را در راه تربيت من صرف نموديد خواهش می کنم که هيچگاه از ياد خدا غافل نشويد و با ياد خدا دلتان را آرامش دهيد تا فکر من نباشيد که علاقه تان نسبت به من باعث ناراحتی شما نشود.
و اما از برادران عزيزم که هر کدام به حقيقت حق برادری را به اين حقير به انجام رساندند طلب بخشش و حلاليت دارم.
و همچنين از خواهران عزيزم حلاليت می طلبم و اميدوارم که مرا ببخشند ضمناً وصيت من به عنوان برادر کوچکتر اين است که سعی کنيد کاملاٌ حجاب خود را که زينت شماست حفظ نمائيد که حجاب شما کوبنده تر از خون ماست.
و ديگر اينکه از تمامی افراد فاميل و دوستان و همسايگان حلاليت می طلبم و انشاءالله که مرا ببخشند و در آخر سلام ناقابل مرا به رهبر عزيزم برسانيد و بگوئيد تا آخرين قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد و با خداوند پيمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسين (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگاميکه همه احکام اسلام در زير پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآيد در آخر می گويم که سخن زياد است و وقت کم ولی دعايم کنيد که سخت محتاجم و از خدا برای من طلب مغفرت کنيد که با قلبی سياه و کوله باری پر از گناه می روم و اميدوارم که خداوند مرا ببخشد و بيامرزد و وصيت نامه هام را حتماٌ بر سر قبرم بخوانيد.
اگر باشد قرار آخر بميرم نمی خواهم که در بستر بميرم
خدايا کن شهادت را نصيبم که همچون اکبر و اصغر بميرم
درود بر خمينی, سلام بر رزمندگان اسلام
خداحافظ-خداحافظ و السلام عليکم ابوالفضل جمالی 24/7/62
شهيد ابوالفضل جمالی در سال 45 در شب عاشورای حسينی به دنيا آمد و پس از گذشت يک سال از تولدش دچار مريضی شد که بسيار سخت بود و حتی پزشکان از او نااميد شده بودند اما او زنده ماند. در 7 سالگی به مدرسه رفت و تا سال دوم راهنمائی در روستای ورزنه تحصيل کرد در زمان تظاهراتهای انقلابی, او در دوره ابتدائی تحصيل می کرد از اين روز نتوانست در حرکتهای انقلابی شرکت نمايد اما قلبش سرشار از عشق به امام و ملت ايران بود. او از نظر اخلاقی و درسی در مدرسه يک شخصيت برجسته بود. بعد از پيروزی انقلاب سال اول و دوم راهنمائی را گذراند و سال سوم به علت علاقه شديد به بسيج و سپاه از ادامه تحصيل صرف نظر کرد و به عضويت بسيج درآمد و به کمک اهالی روستا پايگاه بسيج ساخته شد و بعد از مدتی به اصفهان رفت و دوره آموزشی بسيج را طی کرد و پس از آن برای 2 ماه دوره مربی گری تاکتيکی را در اصفهان ديد و فعاليت او در پايگاههای بسيج شهری و روستائی زياد بود او در تاريخ 5/7/62 به جبهه اعزام شد و در مرحله دوم عمليات والفجر4 شرکت نمود و در عمليات مذکور در منطقه مريوان در تاريخ 24/7/62 به شهادت رسيد.
ارسال دیدگاه
این جا کربلا، در سرچشمۀ جاذبه ایی که عالم را به محور عشق نظام داده است.