بسم الله الرحمن الرحيم
و لاتحسبن الذين قتلوا فی سبيل الله اموتا بل احياء عند ربهم يرزقون
گمان نکنيد کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه زنده اند و نزد خدايشان روزی می خورند.
سلام به امام امت و ملت شهيد پرور ايران که من فرزند اين ملتم.
پدر و مادر عزيز اول سخنم با شماست برای من گريه نکنيد و طاقت بياوريد همچون امام که فرزند خود را از دست داد و همچون آيت الله منتظری که فرزند خود را از دست داد و بعد امام فرمود: انا لله و انا اليه راجعون, ما از خدا هستيم و به سوی خدا می رويم.
پدر و مادر عزيز و برادران عزيزم جامعه ای که بخواهيد حکومت الله را در خود نگهدارد بايد خون بدهيد بايد شهيد بدهيد بايد با دادن فرزندان خود درخت اسلام را آبياری کنيد و پدر و مادر عزيزم که نتوانستم به آن صورتی که رضای خداست رضای شما را جلب کنم به جز اينکه موجب نارضايتی و آزار شما بودم و حلالم کنيدو کاری نکنيد که روحم را آزار دهيد و يا خدای نکرده به امام وانقلاب بدبين نشويد افتخار کنيد و سرافراز باشيد که فرزندتان چنين سعادتی را يافته و از هيچکس تسليت نگيريد و به همه بگوئيد به شما تبريک می گويم برای شهيد شدن من و فاتحه خوانی, شيرينی بدهيد که چه افتخاری نصيب من و شما شده است. پدر و مادر عزيزم تنها کلمه من و وصيت من به شما و برادران و خواهرانم اين است که برای من گريه نکنيد تا روح من شاد شود و شما نزد خدا هيچ گناهی نداشته باشيد و خداوند از دست شما راضی است و پدر جان, برادرانم را در اين راه بفرست تا راه من را ادامه دهند و اسلحه من را به دوش بگيرند و همينطور که من تا آخرين قطره خونم مبارزه کردم از اين انقلاب, برادرانم را در اين راه بفرست تا راهم را ادامه بدهند پدر جان اگر جنازه من را پيدا نکرديد يا خبری از جنازه من بدست نيامد ناراحت نباشيد چون فرمانده ما امام زمان است در همان حال که به شهادت برسيم امام زمان ما را با خود می بردو روح من در همان حال پرواز می کند و به سوی الله می رود من می دانم که لياقت شهيد شدن را ندارم وليکن می گويم که پدر و مادر عزيز وقتی که مرگ فرا رسد چه انسان در خانه باشد و چه در حال جهاد, پس چرا مرگ با عزت را نرويم دنبال رويم به دنبال دنيای فانی پس تا می توانيد امام را ياری کنيد اگر فرزندت را از دست دادی خدا را شکر کن که فرزندت توانست راهی را انتخاب کند که خدا آن راه را از فرزند شما راضی باشد. ديگر عرضی ندارم به جز اينکه راهم را ادامه دهيد برايم گريه نکنيد و امام را ياری کنيد و هر کجا که خودتان دوست داريد جنازه من را دفن کنيد.
به اميد پيروزی و اسلام
محسن عبيری17/4/61
شهيد محسن عبيری در سال44 در روستای زرنجان از توابع شهرستان گلپايگان به دنيا آمد و رنجها و سختيهائی را در دوران کودکی ديد, در سن 7 سالگی وارد دبستان شد و در روستای خود دوره ابتدائی را به پايان رساند و پس از آن وارد مدرسه راهنمائی گوگد شد و همزمان با پايان دوره راهنمائی و شروع دوره دبيرستان انقلاب اسلامی به پيروزی رسيد و بسيج مردمی تشکيل شد که او نيز به عضويت اين نهاد مقدس درآمد و با شروع جنگ تحميلی او نيز به فکر رفتن به جبهه افتاد و توانست در اواخر سال 60 به جبهه حق عليه باطل برود و در عمليات بيت المقدس شرکت نمود و حدود 50 روز در قرارگاه مرکزی کربلا بود ودر خرداد ماه سال 61 برای بار دوم به جبهه رفت و در مرحله اول و دوم عمليات رمضان در منطقه شلمچه شرکت می کرد و به عنوان کمک آرپی چی زن مشغول مبارزه بود و در مرحله سوم علميات رمضان مفقود گرديد و سپس در تاريخ 23/4/64 خبر شهادتش را آوردند.
ارسال دیدگاه
این جا کربلا، در سرچشمۀ جاذبه ایی که عالم را به محور عشق نظام داده است.